×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خیلی زود دیر می شود....

خیلی زود دیر میشود....

× برای اصیل بودن کافی است که دروغ نگویی.... آغاز اصالت خوب همین است.... نخواهی چیزی باشی که نیستی.... (لودویگ ویتگنشتاین)
×

آدرس وبلاگ من

w.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ali1130

دو ریالی صلواتی

من دکتر متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک، دست‌فروشی بساط باطری، ساعت، فیلم عکاسی و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفن‌های عمومی با سکه‌های دو ریالی کار می‌کردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم: ?دو زاری بده.?
او با خوش‌رویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: ?این‌ها صلواتی است.?
گفتم: ?یعنی چه؟?
گفت: ?برای سلامتی خودت صلوات بفرست? و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد: ?دو ریالی صلواتی موجود است.?
باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم همین را گفت.
گفتم: ?مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می‌دهی؟?
با کمال سادگی گفت: ?۲۰۰ تومان، که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می‌گیرم و صلواتی می‌دهم.?
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند. بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوش‌بخت‌تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می‌دهد. در صورتی که من تاکنون به جرأت می‌توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم. احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم. آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: ?برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.?
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم.
به او گفتم: ?چه کاری می‌توانم برایت بکنم؟?
گفت: ?خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟?
گفتم: ?پزشکم.?
گفت: ?آقای دکتر شب‌های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمی‌دانید چقدر ثواب دارد!?
صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم، ما کجا این‌ها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون: ?شبهای جمعه مریض صلواتی می‌پذیریم.?
دوستان و آشنایان طعنه‌ام زدند، اما گفته‌های آن دست‌فروش در گوشم همیشه طنین‌انداز بود و این بیت سعدی:
گفت باور نمی‌کردم که تو را 
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفت این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح‌گوی و ما خاموش

یکشنبه 15 شهریور 1394 - 7:02:14 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

???

???.......

http://w.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 شهریور 1394   8:17:33 AM

ممنون از حضورت بهانه خانم.....درود.

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 شهریور 1394   8:01:48 PM

Likes 1

 (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (gol)  (g

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 شهریور 1394   8:01:00 PM

Likes 2

 (ghalb)

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 شهریور 1394   7:54:26 PM

Likes 2

 .........

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 شهریور 1394   7:53:30 PM

Likes 2

 ...........

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 شهریور 1394   7:47:41 PM

Likes 2

 .........

آخرین مطالب


فقر و تنگ دستی....


لحظه دیدار


شیطان خود را بازنشسته کرد


دو ریالی صلواتی


همانی هستی که همه می‌گویند؟


حکایت.....


تفاوت عشق و ازدواج


درس آرتور اش


طوطی و حضرت سلیمان


زن نق نقو


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

83351 بازدید

40 بازدید امروز

146 بازدید دیروز

1851 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements