به ساعت نگاه می کنم: حدود سه نصفه شب است چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره می روم سوسوی چند چراغ مهربان وسایه های کشدار شبگردانه خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است آری!از شوق به هوا می پرم و خوب می دانم سالهاست که مرده ام
( شعری از زنده یاد حسین پناهی )
چهارمین مرد وارد مغازه شد و گفت: قربان، ساعتم کار نمی کند. من هم چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم. لطفا هر وقت آماده شد خبرم کنید.
به نظر شما از میان چهار مردی که به مغازه آمدند، کدام یک ساعتش تعمیر شد؟
ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و پیش از بازگشت آنها را با خود بر می گردانیم. گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید. برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده کند. درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمدند. باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن ما را خبر می کند. خداوند همیشه وقت شناس است.
ساعت سازی بود که ساعت هم تعمیر می کرد. روزی مردی با ساعتی خراب وارد مغازه شد و گفت: ساعتم خراب شد. فکر می کنید بتوانید تعمیرش کنید؟
ساعت ساز جواب داد:
خوب، البته سعی خودم را می کنم. مرد گفت: متشکرم، اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است. و ساعتش را برداشت و رفت.
بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت: ساعتم کار نمی کند. اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یک را هم اینجا، مطمئنم که دوباره مثل روز اولش کار می کند. ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود.
ظهر نشده بود که باز مرد دیگری وارد مغازه شد. ساعتش را گذاشت و گفت: یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش. این را گفت و مغازه را ترک کرد. قبل از اینکه مغازه را تعطیل کند،
سلام
خیلی جالب بود
مرسی
87454 بازدید
330 بازدید امروز
265 بازدید دیروز
2430 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian